اخیرا در ضمیمه ادبی تایمز تبادل نظری در مورد وجود و تناسب دستور پخت غذاها در رمانها به چاپ رسید و من میخواهم الان و برای همیشه در اینجا به ابهاماتی که در آنجا به روش آمریکایی ایجاد شده بود پاسخ دهم. چهار نوع غذا در کتابها هست: غذایی که نویسنده برای شخصیتها سرو میکند تا بچشند، غذایی که نویسنده برای شخصیتها سرو میکند تا نشان دهد که هستند، غذایی که نویسنده برای شخصیتها میپزد تا با آنها بخورد، و در نهایت (و اخیرا) غذایی که نویسنده برای شخصیتها میپزد اما در واقع برای خواننده سرو میکند.
بیشتر کتابهایی که در آنها صحبتی از غذا هست، از جمله رمانهای کلاسیک قرن نوزدهم، غذاهای نوع اول را دارند. در رمانهای ترولوپ، سه وعده غذا در روز سرو می شود، افراد و سیاستمداران استیک یا کباببره یا گوشت گوسفند میخورند، اما در واقع میتوان غذاها را به راحتی جابجا کرد و تنها وقفههایی برای وارد کردن روایت، نشانههای زندگی و تبادلات اجتماعی هستند تا لذتی خاص: «آقای پرگرین از کباب برهاش لذت زیادی برد» یا « با این فکر حتی همین احساس رضایت معمولی که دکتر پترسون از استیک گوشت گاو و آبجویش دارد، نیز محو میشود»- در اینجا از غذا برای ایجاد فاصله یا لحظهای برای فکرکردن استفاده شده است. در واقع بشقابهای غذا در روایتهای کلاسیک فواصلی برای تنفس هستند. لحظاتی در داستان های ترولوپ هست که آنچه یک شخصیت مینوشد مهم است –کلارت خوب یا بد، شراب پورتر یا پورت- اما غذا برای او از تمام جهات تنها در خدمت داستانش است.
فرهاد زعفری محقق غذا و مدرس دانشگاه